یک پلاک از جنس تخریبچی

ساخت وبلاگ
  سرم را بالا کردم مردی سیه چرده با ریشی یک دست در کنارمان ایستاده بود و نظاره گر همه ما بود که از مشهد اعزام شده بودیم ، نشسته و آماده برای تقسیم شدن . کی راننده هست .چند نفری گفتند من . مردد بودم برای اولین بار بود با رضا و اصغر که بعد ها در تپه شهدا مانده و چند ماه بعد پیکرمطهرشان آمد جبهه آمده بودیم . لبخند های اون مرد که بعد ها فهمیدم محمد بهاری هست بد جوری مشقولم کرده بود که ناگهان صدا آمد کسانی که می خواهند تخریب چی بشن جای این آقا . به اصغررئیسیان گفتم بیابریم تخریب گفت چیه برای شهادت عجله داری و رضا امیدوارلبخند زد و گفت توی گردان بهتره همه هستند و د یک پلاک از جنس تخریبچی...
ما را در سایت یک پلاک از جنس تخریبچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bplak4 بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 13:42